loading...
ادبستان جیرفت
ترکمانی بازدید : 424 سه شنبه 26 آذر 1392 نظرات (0)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

http://www.biografi.ir/upload/88614168a0a38f020f18570711b62234.png

 

فرخی سیستانی شاعر شیرین سخن و بلندآوازه و باریک‌اندیش و ساده‌گوى

اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم است.

فرخى که در ۴۲۹ هجرى درگذشته است باید پس از سال ۳۷۰ پاى به جهان

هستى نهاده باشد. مؤید این نظر آنکه پیوستن او به دربار چغانیان پس از

دقیقى شاعر مدّاح آن خانواده بوده است و دقیقى در فاصلهٔ ۳۶۷ تا ۳۶۹

هجرى کشته شده است و امیر چغانى که فرخى مدح او گفته ، یعنى امیر

ابوالمظفر احمدبن محمدبن محتاج چغانى پس از غلبه بر پسر عم خود ابو

یحیى طاهربن فضل چغانی، در سال ۳۸۱ هجرى به امارت چغانیان رسیده و

شاعر پس از ازدواج در زادگاه خود سیستان به چغانیان رفته است و سن

ازدواج را طبق معمول زمان باید حدود ۲۰سالگى فرض کنیم و باز شاعرى که

چنان قصاید بلند در آغاز پیوستن خود به آن دربار بتواند بسراید ناچار باید

سنینى از نوجوانى را صرف ممارست در شاعرى کرده باشد و آغاز این

دوران لااقل همین حدود بیست سالگى باید باشد نه کمتر، پس وى در

حدود سال ۳۹۰ هجرى یا یکى دو سال بیشتر از آن است که رهسپار دربار

چغانیان شده است.

اما پیوستن او از دربار چغانیان به بارگاه محمود غزنوى به دبار سلطانى که در

۳۸۹رسماً به سلطنت نشسته است یاپس از جنگ با ایللک خان نصر ویوسف

قدرخان و امراء ترکستان یعنى جنگ کَتَر (در ۳۹۶) و تسلط کامل این شاه بر

خراسان بزرگ باید باشد و یا به احتمال قوى‌تر پس از سال چهارصد هجرى ،

زیراکه مدح احمدبن حسن میمندى رادر دورهٔ اول وزارت (۴۰۱ تا ۴۱۵هجرى)

در دیوان او مى‌بینیم امّا از وزیر فضل‌دوست و ادب پرورى چون فضل ‌بن احمد

اسفراینى حامى فردوسى که پیش از او وزارت داشته است مدیحه‌اى در

ضمن اشعار او نمى‌یابیم.

شاعر جز امیر چغانى، و کدخداى او امیر اسعد و سلطان محمود غزنوى و دو

پسر او امیر محمد و امیر مسعود و برادر او یوسف بن ناصرالدین ، احمد بن

منصور و حسنک وزیر و ابوبکر حصیرى ندیم و ابوسهل دبیر و طاهر دبیر و

بوسهل عراقى و بوسهل حمدوى و ابوبکر قهستانى عارض سپاه و ایاز ایماق

غلام محبوب محمود غزنوى وچند تن دیگر از بزرگان دربار غزنوى را مدح گفته

است

 

 

 

تاریخچه شاعری فرخی

 

فرخى از سیستان بود پسر جولوغ، غلام امیر خلف بانو. طبعى بغایت نیکو

داشت و شعر خوش گفتى و چنگ تر زدى وخدمت دهقانى کردى از دهاقین

سیستان و این دهقان او را هر سال دویست کیل پنج منى غله دادى و صد

درم سیم نوحى او را تمام بودى اما زنى خواست هم از موالى خلف وخرجش

بیشتر افتاد و دبه و زنبیل در افزود فرخى بى‌برگ ماند و در سیستان کسى

دیگر نبود مگر امرا ایشان. فرخى قصه به دهقان برداشت که مرا خرج بیشتر

شده است چه شود که دهقان از آنجا که کرم اوست غلهٔ من سیصد کیل کند

و سیم صد و پنجاه درم تا مگر با خرج من برابر شود. دهقان بر پشت قصه

توقیع کرد که: ”اینقدر از تو دریغ نیست و افزون ازین را روى نیست“. فرخى

چون بشنید مأیوس گشت و از صادر و وارد استخبار مى‌کرد که در اطراف و

اکناف عالم نشان ممدوحى شنود تا روى بدو آرد باشد که اصابتى یابد تا

خبر کردند او را از امیرابوالمظفر چغانى به چغانیان که این نوع را تربیت میکند

و این جماعت را صله و جایزهٔ فاخر همى دهد و امروز از ملوک عصر و امراء

وقت درین باب او را یار نیت قصیده‌اى بگفت و عزیمت آن جانب کرد:

با کاروان حُلّه برفتم ز سیستان با حُلّه تنیده ز دل بافته ز جان

الحق نیکو قصیده ایست و درو وصف شعر کرده است در غیت نیکوئى و مدح

خود بى‌نظیرست. پس برگى بساخت و روى به چغانیان نهاد و چون به حضرت

چغانیان رسید بهار گاه بود و امیر به داغگاه ، و شنیدم که هجده هزار مادیان

زهى داشت هریکى را کره‌اى در دنبال وهر سال برفتى و کرگان داغ فرمودى

و عمید اسعد که کدخداى امیر بود به حضرت بود و نزلى راست مى‌کرد تا در

پى امیر برد. فرخى به نزدیک او رفت و او را قصیده‌اى خواند و شعر امیر بر

او عرضه کرد. خواجه عمید اسعد مردى فاضل بود وشاعردوست شعرفرخى

را شعر دید تر و عذب ، خوش و استادانه ، فرخى را سگزئى دید بى ‌اندام

جبه‌اى پیش و پس چاک پوشیده و دستارى بزرگ سگزى‌وار در سر پاى و

کفش بس ناخوش و شعرى در آسمان هفتم، هیچ باور نکرد که این شعر

آن سگزى را شاید بود، بر سبیل امتحان گفت: ”امیر به داغگاه است و من

مى‌روم پیش او و ترا با خود ببرم به داغگاه که داغگاه عظیم خوش جائى

است جهانى در جهانى سبزه بینى پر خیمه و شراع و ستاره، از هر یکى

آواز رود مى‌آید و حریفان در هم نشسته و شراب همى نوشند و عشرت

همى کنند و به درگاه امیر آتشى افروخته چند کوهى و کرگان را داغ همى

کنند و پادشاه شراب در دست و کمند در دست دیگر شراب مى‌خورد و

اسب مى‌بخشد، قصیده‌اى گوى لایق وقت و صفت داغگاه کن تا ترا پیش

امیر برم“. فرخى آن شب برفت و قصیده‌اى پرداخت سخت نیکو و بامداد

در پیش خواجه عمید اسعد آورد و آن قصیده این است:

چون پرند نیلگون برروى پوشد مرغزار

پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار

چون خواجه عمید اسعد این قصیده بشنید حیران فرو ماند که هرگز مثل آن

به گوش او فرو نشده بود، جملهٔ کارها فروگذاشت و فرخى را برنشاند و روى

به امیر نهاد و آفتاب زرد پیش امیر آمد و گفت: ”اى خدا تو را شاعرى آورده‌ام

که تا دقیقى روى در نقاب خاک کشیده است کس مثل او ندیده است “ و

حکایت کرد آنچه رفته بود. پس امیر فرخى را بار داد، چون درآمد خدمت کرد.

امیر دست داد وجاى نیکو نامزد کرد و بپرسید و بنواختش و به عاطفت خویش

امیدوارش گردانید و چون شراب دورى چند درگذشت فرخى برخاست و به

آواز حزین و خوش این قصیده بخوابد که:

با کاروان حله برفتم ز سیستان …

چون تمام برخواند امیر شعرشناس بود و نیز شعر گفتى، ازاین قصیده بسیار

شگفتیها نمود. عمید اسعد گفت: اى خداوند باش تا بهتر بینی. پس فرخى

خاموش گشت و دم در کشید تا غایت مستى امیر، پس برخاست وآن قصیده

داغگاه برخواند. امیر حیرت آورد پس در آن حیرت روى به فرخى آورد و گفت:

”هزار سر کوه آوردند همه روى سپید و چهار دست و پاى سپید ختّلى راه تو

راست، تو مردى سگزى و عیارى چندان که بتوانى گرفت بگیر ترا باشد“.

فرخى شراب تمام دریافته بود اثر کرده و بیرون آمد و زود دستار از سر فرو

گرفت خویشتن را در میان فسیله افکند و یک گله در پیش کرد و بدان روى

دشت بیرون برد و بسیار بر چپ و راست و از هر طرف بدوانید که یکى

نتوانست گرفت آخرالامر رباطى ویران بر کنار لشکرگاه پدید آمد کرگان در آن

رباط شدند، فرخى به‌غایت مانده شده بود در دهلیز رباط دستار زیر سر نهاد و

حالى در خواب شد از غایب مستى و ماندگی. کرگان را بشمردند چهل و دو

سر بودند، رفتند و احوال با امیر بگفتند. امیر بسیار بخندید و شگفتى‌ها نمود

و گفت: ”مردى مقبل است کار او بالا گیرد او را و کرگان را نگاه دارید و چون

او بیدار شود مرا بیدار کنید“. مثال پادشاه را امتثال کردند دیگر روز به طلوع

آفتاب فرخى برخاست و امیر خود برخاسته بود و نماز کرده بار داد و فرخى

را بنواخت و آن کرگان را به کسان او سپردند وفرخى را اسب با ساخت خاصه

فرمود و دو خیمه و سه استر و پنج سر برده و جامهٔ پوشیدنى و گستردنی،

و کار فرخى در خدمت او عالى شد و تجملى تمام ساخت، پس به خدمت

سلطان یمین‌الدوله محمود رفت و چون سلطان محمود را متجمل دید به

همان چشم درو نگریست و کار او بدانجا رسید که تا بیست غلام سیمین

کمر از پس او برنشستندى

 

 

سبک و شیوه فرخی

 در شیوهٔ شاعرى و سبک فرخى در سخنسرائى نخست شرحى راکه استاد

مرحوم بدیع‌الزمان فروزان‌فر در کتاب سخن و سخنوران آورده است به سبب

جامعیت کلام اینجا نقل مى‌کنیم و سپس نکاتى دیگر بدان مى‌افزائیم باشد

که خوانندگان گرامى را سودمندى دهد:

”فرخى شاعرى است ظریف طبع و خوش بیان با لهجهٔ نرم و سبک ساده. در

سخنپردازى مسلط و در تعبیر مقتدر. داراى معانى و عبارات سهل و کلمات

خوش‌آهنگ که بر ظرافت طبع و سماحت خاطر آن بهترین دلیل است.

ابیات آن به اندازه‌اى ساده و طبیعى و از هرگونه تعقید و حشو برکنار است

که گوئى اسلوب شعر و نظم مخصوص آن را از یاد برده و به‌جاى اینکه شعر

بگوید محاوره کرده و صحبت داشته است ولى پس از اندک تأمل و توجه مى

‌توان دانست که فرخى در آن ابیات شیرین و روان نظم شعرى و اسلوب

نظمى را تمام و کمال به‌کار برده و در اعمال قوانین بلاغت خوددارى نکرده و

فقط توانائى خاطر و روانى قریحت او است که نظم را با همه دقت در صورت

محاوره نمایش مى‌دهد.

لطافت احساس و ظرافت فکر فرخى ازین بود که وى گذشته از شعر در

موسیقى(۱) نیز دست داشت شعر خوش مى‌گفت و چنگ تر مى‌زد و هر

یک از این دو عامل در ظریف کردن فکر و احساس اثرهاى مهم دارد و اگر

فکرى در تحت تأثیر هر دو واقع گردید ظریف‌تر خواهد شد.

(۱).

گوید: شهِ روم خواهد که او همچو من

نهد پیش او بربطى در کنار (دیوان، ص ۱۵۲)

یا: گاه گفتى بیا و رود بزن گاه گفتى بیا و شعر بخوان (دیوان، ص ۲۶۷)

سبک و اسلوب او همان طریقه و روش ابوالحسن کسائى است که از

تشبیهات آن کاسته و بر معانى عشقى آن افزوده است اشعار او بر الفاظ

متداول مشتمل و از کلمات غریب و ناهنجار خالى است. خیال او هرچند

وسیع است عمق ندارد. معانى فلسفى و اخلاقى در دیوان او به‌ندرت

دیده مى‌‌شود. پس اگر خیال او همان‌طور دقیق مى‌بود دیوان او از مهمات

کتب به‌شمار می رفت

 

 

 

صفات و اخلاق

 

 

 

فرخى مردى عرشت دوست و عیش طلب بوده و به خوشگذرانى علاقه

داشته و جز بر وسایل شادى کمتر به چیز دیگر همت گماشته و با کمال

صراحت میل و رغبت درونى خود را به لذائذ مادى ظاهر کرده و همه کس

را با خود همراه و همکار مى‌انگاشته است با همهٔ اینها از حمایت دین و

خلاقیت عرب خوددارى نکرده به بى‌دینان و قرمطیان و هر که مخالف مذهب

و دین باشد بد گفته و به غارت و قتل ایشان تحریص مى‌کند.

او داراى فکر ساده و طبع دهقانى بوده و با اینکه در آخر صاحب جاه و مقام

بلند گردیده و خواسته‌اى در خور آن به‌دست آورده و از محتشمان عصر خود

شده، باز هم از خیالات و روشِ دهقانى دست برنداشته وخود را خادم همان

دهقان سیستانى پنداشته،از ممدوحان جوِ اسب(۱)و تاوان شتر سقط شده

خواسته (۲) و منشو طبع نخستین را نشان داده تا او را بدان سبت به فربه

کردن فیل(۳) گماشته‌اند(سخن وسخنوران، چاپ دوم، تهران ۱۳۵۰شمسى

(ص ۱۲۴ تا ۱۲۶).

(۱). گوید:

دى کسى گفت که اجرى تو چندست ازمیر

گفتم اِجرى من اى دوست فزون از هنرم

جز که امسال دو سالست که بى‌امر امیر

نیست از نان و جوِ اسب نشان و خبرم

(دیوان، ص ۲۳۲)

(۲).

چندگوئى که مرا چند شتر گشت سقط این سقط باشد برخیز و کنون اشتر خر

(دیوان، ص ۱۳۶)

(۳). گوید:

بگذاشتى مرابه لبِ جیلُم با یک دو پیل لاغر بى‌جولان

گفتى مرا که پیلان فربى کن بایشان رسان همى علف ایشان

(دیوان، ص ۲۸۳)

  

فرخی و منوچهری دامغانی

 

سخن از فرخى و شعر او کمال نمى‌یابد مگر آنکه از شاعر دیگر هم عصر او

منوچهرى یادى شود و روش شاعرى آن دو با هم مقایسه گردد:

- استاد فرخى سیستانى و منوچهرى دامغانى، این دو شاعر قریب‌العهد

گرانقدر شیرین سخن از بسیارى جهات قدر مشترک دارند و مکمل یکدیگر

به‌شمارند حتى تقابلى که در اشعار و سبک آنها موجود است خود سبب

بایستگى یادآورى یکى پهلوى دیگرى است. اگر منوچهرى آن شاعر پرمایه

است که در نظم سخن تحت تأثیر معلومات پردامنهٔ خویش خاصه زبان تازى

قرار دارد، فرخى آن سخنگوى توانائى است که به هیچ وجه در شعر خویش

تکیه بر معلومات نکرده است و اگر شاعر دامغانى در تشبیه و تخیل موى به

دو نیم مى‌شکافد و چراغ نیم مردهٔ طبع شعر نیوشان را از تازه‌گوئى و بدیع‌

سرائى خویش هرساعت روغن‌افزار و پُرفروغتر مى‌گردد،سخنور سیستانى

نیز سهل و ممتنع گوئى و تشبیهات ساده و لطافت طبع خویش را در آسمان

جاى مى‌دهد و از سیر در مراحل نظم و سخن‌پردازى حُلّه تنیده ز دل بافته ز

جان ره‌آورد مى‌آورد.

- منوچهرى سیلى خروشان و رودى جوشان است که از صخره‌ها فرو مى

‌ریزد و بر پشته‌ها مى‌دود و از دره‌ها مى‌گذرد، کف بر لب دارد، مى‌غّرد و مى

‌پیچد اما این در از آهنگ پیچان زمین کن چون به هامون برسد چنان آرام و دم

از گفتگو بسته و از جوش و خروش فرو نشسته مى‌شود که کس را در وى

گمان حرکت و توهم ترنّمى نمی ماند. سخن منوچهرى استادانه اما پرنشیب

و فراز است و یک حالت ندارد.

- فرخى چنین نیست، دیوان او از آغاز تا انجام یکدست و یکنواخت، لطیف و

ملایم، بلند و بدیع است، جویبارى است با زمزمهٔ جانفزا و به گوش خوش آیند

صافى و پاک و گوارا. در مدح و تغزل و تشبیب همه جا ملایمت و لطف کلام

او به چشم مى‌آید و سادگى بیان و رسائى کلمات و هماهنگى جُمل گوش

را نوازش و تن را فربهى مى‌بخشد اگر بخواهند ”لطافت شعر فارسی“ را هر

چه دقیق‌تر و وسیع‌تر توصیف کنند بهتر است به ”شعر فرخی“اقتصاد کنند و

اینکه رشید وَطواط گفت ”فرخى عجم را همچنان است که اَبُو فراس عرب را

و این هر دو فاضل سخن را سهل و ممتنع مى‌گویند“ درست قولى است که

جملگى برآن هستند.

فرخى و منوچهرى در طرز بسیارى از قصاید اشتراک دارند یعنى در یک زمینه

طبع آزموده‌اند و قصاید هر یک کیفیتى خاص دارد. در سخن منوچهرى ابتکار و

تشبیه تازه و بدیع و اندیشهٔ باریک فراوان مى‌یابید اما آنجا که ابتکار و تازگى

مجال خودنمائى نیافته است سخن عادى و بى‌پیرایه است و به قول خود او

”سروى است بالادار در پهلوى مورد“ . یا ”درازى در کنار کوتهى“. فرخى در

شعر از این بر و فرود برکنار است ابیاتى ساده و سخنى از هرگونه تعقید و

حشو برکنار دارد ، دهقانى است سخنگوى که بى‌تکلف اما رسا و بلیغ و پر

معنى طبع آزموده و در این سادگى و روانى اسلوب نظم و قوانین بلاغت را

در صورت محاوره به نحو اکمل مراعات کرده است. ساده‌سراى و روانگو است

و شعر او نیز ساده و روان و بر موازین بلاغى و اسالیب نظمى منطبق، بدین

جهت بهگزین کردن اشعار فرخى کارى دشوار اما ترتیب دادن گلچینى از بدایع

نظم منوچهرى آسان است.

اطلاع این دو سخنگوى بر فنون موسیقى خود یکى از دلایل لطافت طبع و

ظرافت فکر شانست خاصه فرخى که علاوه ازآن که شعر خوش گفتى چنگ

نیز تر و استادانه زدى. این دو شاعر عشق‌پیشه، روزگار را با ساز و سرود

و شعر و غزل و مى و مطرب به سر آورده‌اند و پیوسته دل در گروى خوبان

داشته در بیان شادى و اندوه وصل و هجران و دیگر عواطف بشرى ماهر و

قادر هستند با این تفاوت که زبان منوچهرى امروز کمى بیگانه شده است

اما سخن فرخى همچنان سهل و ساده مانده است.

 

درباره ما
وبلاگ خانم ترکمانی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 225
  • بازدید کلی : 5,213